loading...
ساحل تنهایی من
yalda بازدید : 45 جمعه 19 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

می ترسم...ازدوریت میترسم....

واینجاهیچکس نمی فهمدترسم را،درآغوشم نمیگیرد،آرامشم نمیدهد....

حس تنهایی همچون تاریکی وجودم رادربرگرفته،مرامی بلعدومن میترسم....

دوریت تاریکی واین تاریکی ژرف فاصله ای بی نهایت....

فاصله رامی پایم....

ازتاریکی می کاهم....

اما....

دست هایم لرزان وپاهایم بی تاب.....

عمق تاریکی درک نشدنی.....

واهمه وار......

برترسم می افزاید....

دست وپامیزنم ولی اینجاکسی نمی بیند....

همه آرام باصورتی بی لب ازکنارم میگذرند....

امیدبانفس درگلویم خشکیده....

صدایم راخودنیزنمی شنوم....

صدایی پیچیده درتاروپودتاریکی .گم همچولبانشان....

تنم همچومرداب ولی خالی ازآب خشکیده به راه امیدبودنت....

ضعیفم...

آماده چیدن....

ورزشی میخواهم آرام وبی شک.....

باآن به پروازدرمی آیم....

پروازی کوتاه...

به سمت ریزش...

به سوی مرگ.....

RAHA

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
این روزها آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست که . . . رخت های دلتنگیم را فرصتی برای خشک شدن نیست..... به وبلاگم خوش اومدین...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 75
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 56
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 33
  • بازدید ماه : 150
  • بازدید سال : 449
  • بازدید کلی : 5,006